من معلم هستم
من معلم هستم......
زندگی پشت نگاهم جاریست....
سرزمین کلمات
تحت فرمان منست
قصر پنهان منست
قاصدک های لبانم هر روز سبزه ای نام خدا را به جهان
می بخشد.
من معلم هستم
گرچه بر گونه من
سرخی سیلی صد درد
درخشش دارد
آ خرین دغدغه هایم اینست
نکنه حرف مرا هیچ کس
امروز نفهمید اصلاً
نکنه مجهولی
روی رخساره تن سوخته
تخته سیاه جا مانده ست؟
من معلم هستم
هر شب از آینه ها می پرسم
به کدامین شیوه؟
وسعت یاد خدا را بکشانم به
کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب در یاچه
عشق؟؟؟؟؟؟؟
غرق دریای تفکر بکنم؟؟؟
با تبسم یا اخم؟؟
با یکی بود و نبود؟؟؟
زیر یک طاق کبود؟؟
یا کلاغی که به خانه نرسید
قصه گویی بکنم؟؟
تک تک یا با جمع؟؟
بدوم یا آرام ؟؟
من معلم هستم
نیمکت ها
نفس گرم قدمهای مرا می
فهمند.
بالهای قلم و تخته سیاه
رمز پرواز مرا می دانند
سیب ها
دست مرا می خوانند
من معلم هستم
درد فهمیدن و فهماندن و
مفهوم شدن
همگی مال منست
من معلم هستم......................