قبزستان پرکوه
قبرستان
صاحب آن همه گفتاروسخن ها امروز سائل،فاتحه ویاسین هستنددرقبرستان
فامیلان،یادعزیزان درشبهای جمعه بکنند دل بی دوست دل غمگین است درقبرستان
ببیننداین بسترآخرت را،عبرت گیرند هرکه راچشم حقیقت بین است درقبرستان
هرکه باشی وهرجاکه برسی اخرین منزل هستی این است در قبرستان
آدمی هرچه توانگروغنی باشد چون بدین نقطه رسدمسکین است درقبرستان
خرم آن کس که دراین یاد محمدسعید،آقاجان،میرزاخان؛عالیه خانم چونکه آینه ای ازگذشته وحالند درقبرستان
یادکنیدازمیرزاعلی،چنگیز واصغروفریده واقدس و علی فاتحه خوانید از غربت آنان در قبرستا ن
یادعزیزانی چون عباسخان وحاج لطف ا.ومیرزا اسماعیل جایشان خالیست درکنار طایفه درقبرستا ن
ای که برباغ ادب،چون بلبلی پروازکن بروآرامگاه هفت تن یاری ازخانم سلطان کن
خداوندا،خداوندا،به فریاددلمان رس کس بی کس،تویی مانده ایم بی کس
همه گویندکه تنهایی عالم غریبی داره خدایا،تو برس برحاجت مابی کس
ارواحهم و لقهم منک رضوانا" و اسکن الیهم من رحمتک ما تصل به وحدتهم و تونس به وحشتهم انک علی کل شی قدیر
بارالها، زمین را از پهلوها شان تهی کن، و روانشان را به درگاه رحمت خود بالا ببر و رضوان و خشنودی خود با آنها برخورد فرما و از رحمت بی کرانت همنشین ایشان ساز، تا تنهایی آنرا بدان پیوند فرمایی و ترس و وحشت آنان را با آرامش به انس مبدل فرمایی که تو بر هر چیز قادر و توانایی.