بی احترامی به تربت کربلا (ادامه داستان هایی از سرزمین کربلا)
بى
احترامى به تربت کربلا
موسى ابن عبدالعزیز نقل نمود:
در بغداد یوحنّاى نصرانى مرا دید و گفت ، تو را به حقّ دین و پیغمبرت قسم میدهم که
این شخص که در کربلا است و مردم او را زیارت مى کنند کیست ؟
گفتم : پسر على بن ابى طالب علیه السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان محمّد(ص
) مى باشد و اسمش حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام است چطور شد که این سوال را از
من میکنى ؟
گفت قضیّه عجیبى دارم ، گفتم بگو! گفت : خادم هارون الرّشید نصف شبى بود آمد درب
خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عیسى هاشمى گفت امر خلیفه است که این
مرد را که قوم و خویش من است علاج کنى ، وقتى که نشستم و معاینه کردم ، دیدم بى
خود است و فایده اى ندارد، پرسیدم چه مرضى دارد؟ و چطور شد که این طور گردید؟
دیدم طشتى آماده کردند و هر چه درون شکمش بود در طشت خالى گردیده ، گفتم : چه واقع
شده است ، گفتند: ساعتى پیش از این نشسته بود وبا خانواده خود صحبت مى کرد و الان
به این حال افتاد سبب را پرسیدم ! گفتند: شخصى قبل از این در مجلس بود که از بنى
هاشم بود و صحبت از حسین بن على علیه السلام و خاک قبر او و کربلا در میان آمد.
موسى بن عیسى گفت : شیعیان در باب حسین بن على علیه السلام تا حدّى غلوّ دارند که
خاک کربلا از قبر سیّد الشّهداء را براى مداوا استفاده مى کنند .
آن شخص گفت این بر من واقع شده امّا با تربت امام حسین علیه السلام آن درد بکلّى
از من زایل شد و حقتعالى مرا بوسیله آن تربت نفع کلّى بخشید.
موسى بن عیسى گفت : از آن تربت نزد تو چیزى هست ؟ گفت بلى ! گفت بیاور، آن شخص رفت
و بعد از چند لحظه آمد و اندکى از آن تربت را آورد و به موسى بن عیسى داد، موسى هم
آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در میان دبر خود گذاشت
و لحظه اى بر نیامد که فریاد، و فغانش بر آمد، ( النّار النّار الطشت الطشت ) و تا
طشت را آوردند از اندرون او اینها که مى بینى بیرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هیچ علاجى در آن مى بینى ؟
من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم ، و گفتم : مگر عیساى پیغمبر که
مرده ها را زنده مى کرد این مرض را علاج کند. از خانه بیرون آمدم و آن بد بخت بد
عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گردید صداى نوحه و شیون و زارى از آن خانه
بلند گردید.
یوحنّا به این سبب مسلمان گردید. و اسلام را بر خود قبول کرد، و مکرر زیارت حضرت
سیّد الشّهداء علیه السلام میرفت ، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شریف
مینمود.
این سزاى کسى است که تربت امام حسین علیه السلام و خاک کربلا را مسخره نماید.
خاک کربلا هدیه حضرت امام رضا علیه السلام
(39)
در کتاب مفاتیح الجنان به سند معتبر
روایت شده که شخصى گفت :
حضرت امام رضا علیه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون بسته را باز
کردم دیدم در میان آن خاکى بود، از آن مردى که بسته را آورده بود پرسیدم که این
خاک چیست ؟ گفت : خاک قبر حائر امام حسین علیه السلام است ، تا به حال نشده که
حضرت چیزى براى کسى بفرستد و در میان آن جامه و لباسها یک مقدار تربت کربلا حائر
حسین علیه السلام نگذارد و مى فرماید این تربت کربلا امان است از بلاها باذن و
مشیت خداوند متعال .
السلام على على بن موسى الرضا علیه السلام (40)
مارا بود به خانه دل آرزوى تو |
از خاک کربلا ى توئیم بوى تو |
بوئیم خاک کوى تواى شاه کربلا |
گیریم شمه اى زگلستان کوى تو |
قبر تو در دلى است که با مهرت آشناست |
آن دل که هست روى امیدش بسوى تو |
بى گوهر ولاى تو کس را چه آبرو |
کز مخزن و لاست ، درّ آبروى تو |
نام تو بر کتیبه آفاق نقش بست |
با خامه جلال ز خون گلوى تو |
مسلمان
شدن به برکت خاک کربلا
در زمان شاه صفوى سفیرى (که در علوم
ریاضیه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضمایر و اسرار و اخبار غیبیه مى
گفت ) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ایران آمد در آن زمان پایتخت ایران اصفهان
بود وارد اصفهان شد تا که تحقیقى درباره ملت و اسلام کند و دلیلى براى آن پیدا
نماید.
سلطان وقتى او را دید و از خیالاتش آگاهى پیدا کرد تمام علماى شهر اصفهان را براى
ساکت کردن و محکوم کردن آن شخص خارجى دعوت نمود، که از جمله آنها مرحوم آخوند
ملامحسن فیض کاشانى ( رضوان الله تعالى علیه ) که معروف به فیض کاشى بود حضور پیدا
کرد.
حضرت آخوند کاشى رو به آن سفیر فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که از
براى سفارت مردان بزرگ و حکیم و دانا و فهمیده و با سواد را اختیار مى کنند.
چطور شده که پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب کرده ؟!
سفیر فرنگى خیلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام
علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گویى ، من حکیم و دانا نیستم ؟!
مرحوم فیض کاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و تحصیل کرده مى دانى بگو
ببینم در دست من چیست ؟
سفیر مسیحى به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر
جبینش پیدا شد .
مرحوم کاشى لبخندى زد و فرمود: این بود کمالات تو که از این امر جزئى عاجز شدى ؟
تو که مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفیر گفت : قسم به مسیح بن مریم که من متوجّه شده ام که در دست تو چیست و آن تربت
از تربتهاى بهشت است ، لیکن در حیرتم که تربت بهشت را از کجا به دست آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فیض کاشى فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه کرده اى ! و قواعدى را که در
استکشافات این امور به کار برده اى ناقص بوده است ، سفیر مسیحى گفت : خیر این طور
نیست ، لکن تو بگو تربت بهشت را از کجا آورده اى ؟
مرحوم فیض فرمودند: آیا اگر بگو یم اقرار به حقّانیّت اسلام میکنى ؟! آنچه در دست
من هست تربت پاک آقا سیّد الشّهداء علیه السلام مى باشد.
سپس دست خود را باز کرد و تسبیحى را که از تربت کربلا بود، به سفیر نشان داد و گفت
: پیغمبر اسلام (ص ) فرمودند، کربلا قطعه اى از بهشت است . تصدیق سخن توست ! تو
خود اقرار کردى و گفتى ، قواعد و علوم این حدیث من خطاء نمى کند و حدیث پیغمبر(ص )
را هم در صدق گفتارش اعتراف کردى ، و پسر پیغمبر ما در این تربت که قطعه اى از
بهشت است ، مدفون است اگر غیر این بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفیر چون
قاطعیّت برهان و دلیل را مشاهده کرد مسلمان شد.(41)
یک
دانه تسبیح از تربت کربلا
شیخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده که
: حسین بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل نمود، که گفت :
در مسجد جامع مدینه نماز مى خواندم مردان غریبى را دیدم که به یک طرف نشسته با هم
صحبت مى کردند.
یکى به دیگرى مى گفت : هیچ مى دانى که بر من چه واقع شده ، گفت : نه !
گفت : مرا مرض داخلى بود که هیچ دکترى نتوانست آن مرض را تشخیص بدهد تا دیگر نا
امید شدم .
روزى پیرزنى بنام سلمه که همسایه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت دید
گفت اگر من تورا مداوا کنم چه مى گویى ؟ گفتم ! به غیر از این آرزویى ندارم .
به خانه خود رفته و پیاله اى از آب پر کرده و آورد و گفت : این را بخور تا شفا
یابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحیح و سالم یافتم ، و از آن درد و
مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضیّه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من
نبود .
روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببینم آن شربت چه بود که
به من دادى و مرا خوب کردى ! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى کنم و آن مرض
برطرف گردید .
گفت : یک دانه از تسبیحى که در دست دارم پرسیدم ، که این چه تسبیحى بود، گفت :
تسبیح از تربت کربلا بوده است که یک دانه از این تسبیح در آب کرده به تو دادم .
من به او پرخاش کردم و گفتم : اى رافضه (اى شیعه ) مرا به خاک قبر حسین مداوا کرده
بودى ، دیدم غضبناک شد و از خانه بیرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسیده بود که
آن مرض بر من برگشت ، و الحال به آن مرض گرفتار و هیچ طبیبى آن را علاج نمى
تواند بکند، و من بر خود ایمن نیستم و نمى دانم که حال من چه خواهد شد.
در این سخن بودند که مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شدیم و بعد از آن نمى دانم
که حال آن مرد به کجاست و چه به حال او رسیده است .(42)
اى مهد پناه بى کسان درگاهت |
اى شهد شفاء محبّت دلخواهت |
اى تربت پاک کربلاى تو حسین |
درد همه را دواى درمانگاهت |
شهیدان
کربلا
بهترین انسانها کسانى بودند که در
کربلا به شهادت رسیدند، و در رکاب نور چشم حضرت صدیقه طاهره (س ) به فوز عظیم نائل
آمدند. و بدان جهت خاک کربلا توتیاى چشمان اؤ لیاء گردید.
کمال همنشین در من اثر کرد، و گر نه من همان خاکم که هستم .
امّا در مورد تعداد و اسامى آن سعادتمندان اختلاف است ولى در بررسى اصحّ اقوال
بعضى تعداد شاهدین عاشورا را هفتاد و دو نفر و بعضى هشتاد و چهار نفر شهید مى
دانند.
بنا بر روایتى سى و دو نفر سوار و هشتاد و دو پیاده گفته اند
امّا طبق روایتى از امام باقر علیه السلام که فرمودند: لشگر جدّم حسین علیه السلام
چهل و پنج سوار و صد پیاده بودند و به روایتى دیگر سى نفر نیز از لشگر دشمن در شب
عاشورا به لشگر مظلوم کربلا ملحق شدند.
بلاخره پس از تحقیق واثق از کتابهاى معتبر تعداد شهداء و سُعداى عظیم القدر کربلا
هشتاد و هفت نفر به نظر مى رسد.
در اینجا به جهت تیمّن و تبرک و تمسّک به ارواح آن پاکان درگاه الهى و همچنین اداء
دِین نسبت به آن بزرگواران ، اسامى ایشان را یاد آور مى شویم . شاید که قیامت
ایشان نیز از ما نامى برده و یارى بکنند. انشاءاللّه
1- حرّ بن یزید ریاحى - 2- مصعب برادر حرّ شهید - 3- على خلف ارجمند حرّ - 4- غرّه
غلام سعادت مند حرّ - 5- عبداللّه بن عُمَر - 6- بَریر بن خضیر همدانى - 7- وهب بن
عبداللّه کلبى - 8- عَمر بن خالد اَزدى - 9- خالد بن عمر - 10- سعد بن عبد اللّه
کلبى - 11- عُمیر بن عبداللّه - 12- نافع بن هلال بجلّى - 13- مسلم بن عوسجه - 14
- حبیب بن مظاهر - 15 - ظهیر بن حسان - 16 - سعید بن عبداللّه - 17 - زُهیر بن قین
- 18 - عبد الّرحمن بن عبداللّه یزنى -19 - عمدو بن قر ظه انصارى -20 -جوان آزاد
کرده اباذر غفارى - 21 - عمرو بن خالد صیداوى - 22 - خنظلة بن اسعدى شاى - 23 -
سُوید بن ابى المطاع - 24 - یحیى بن مازنى - 25 - قرّة بن ابى قره غفارى - 26 -
مالک بن انس - 27 - عمرو بن مطاع جعفى - 28 - حجّاج بن مسروق - 29 - جوانى که پدر
او را در معرکه شهید کرده بودند، بعضى مى گویند پسر مسلم بن عوسجه است - 30 - جناد
بن حارث انصارى - 31 - عمر بن جناده - 32 - عبد الرّحمن بن عروه - 33 - عابس بن
شبیب شاکرى - 34 - شوذب غلام عابس - 35 - عبداللّه غفارى - 36 - عبد الرّحمن غفارى
- 37 - غلام ترک سیّد السّاجدین - 38 - زید بن زیاد - 39 - ابو عمرو تهشلى - 40 -
یزید بن مهاجر - 41 - محمد بن بشر حضرمى - 42 - هاشم پسر عم عمر سعد - 43 - هلال
بن حجّاج - 44- ابو تمامه صیداوى - 45 - یزید بن حصین همدانى - 46 - سعد غلام امیر
المؤمنین علیه السلام - 47 - یحیى بن کثیر انصارى - 48 - معلّى بن معلّى - 49 -
طرمّاح بن عدى بن حاتم - 50 - معلّى بن حنظله - 51 - جابر بن عروه - 52 - مالک -
53 - سیف بن ابى حارث - 54 - مالک بن عبداللّه سریع - 55 - اسامى شهداء از اولاد
عقیل بن ابیطالب که تعدادشان هشت نفر بوده ، به شرح زیر مى باشد:
عبداللّه بن مسلم عقیل - موسى بن عقیل - محمّد بن مسلم بن عقیل - جعفر بن عقیل -
عبداللّه بن عقیل - محمّد بن ابى سعید عقیل - علىّ بن عقیل .
یکنفر از آل هاشم به نام احمد بن محمّد هاشمى
اولاد جعفر طیّار که تعدادشان سه نفر بوده است -
محمّد بن عبداللّه بن جعفر - عون بن عبداللّه بن جعفر - عبید اللّه بن عبد اللّه
بن جعفر طیّار - که همگى فرزندان شیر زن کربلا زینب کبرى بودند.
فرزندان امام حسن مجتبى علیه السلام که تعدادشان شش نفر بوده است و همگى جوان
بودند. شاهزاده ابوبکر - عبداللّه اکبر - احمد بن حسن علیه السلام - ابو القاسم بن
حسن - قاسم بن حسن - و عبداللّه اصغر-
فرزندان امیر المؤمنین على علیه السلام که با حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام نه
نفر بودند.
ابو بکر بن على - عمر بن على - عثمان بن على - جعفر بن على - عبداللّه بن على -
محمّد بن على - اصغر بن على - فضل بن على - حضرت عبّاس قمر بنى هشام بن على علیه
السلام - حسین علیه السلام شهید عطشان کربلا-
فرزندان حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام که پنج نفر بودند. على اکبر شبه
النّبى (ص )- جعفر بن حسین علیه السلام محمّد بن حسین علیه السلام عبداللّه بن
حسین علیه السلام - على اصغر کوچکترین شهید مظلوم کربلا-
مجموع شهدایى که نامبرده شد، پنجاه و پنج نفر اصحاب و انصار و یاران حضرت سیّد
الشّهداء علیه السلام بوده و یک زن که زوجه وهب و سى و دو نفر نزدیکان و برادران و
پسر عموها و فرزندان و برادر زاده گان سلطان مظلومان عالم مى باشند، که در آن صحرا
هر یک با اعتقاد کامل و کامل اعتقاد قدم به میدان جهاد در راه خدا گذارده و سربازى
در راه فرزند پیغمبر اسلام (ص ) نمودند.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. اللّهمّ اَحشُرنا مَعَهُم .
( احترام امام زمان به تربت سیّدالشهدا (ع ) )
یکى از بانوان مؤمنه پرهیزگار به نام خدیجه ظهوریان فرزند عباسعلى که هم اکنون
قریب نود سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذاشته و با آنکه نزدیک ده سال است بر
اثر سکته از پا در آمده و با کمک عصا خود را به این سو و آن سو مى کشاند نماز
جماعتش ترک نمى شود، نقل مى کند: حدود سى سال قبل مهر تربتى را که خود از کربلا
آورده بودم کثیف شده بود، آن را بردم در آب روان (آب خیابان وسط شهر مشهد مقدس )
شستشو دادم و در میان سطل گذاشته برگشتم ، روبروى مسجد دوازده امامى ها که رسیدم
با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم ، تا وقتى که به منزل مى رسم طرف دیگرش نیز
خشک شود، مهر را که برگردانیدم بر اثر خیس بودن طرف زیرین مهر، قدرى تربت به انگشت
بزرگم چسبیده انگشتم را به دیوار روبروى مسجد مالیده و رفتم .
شب در خواب دیدم آقاى بزرگوارى که به ذهنم رسید حضرت حجة بن الحسن امام زمان -
ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جاى دیوار که ذکر شده گذاشته و به من مى
فرمایند: ((اینجا تربت جدّم حسین علیه السلام را مالیده اى !))
قدر کربلا
امام صادق علیه السلام مى فرماید: که
هر کس یک روز در خدمت حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام به سر برد ( یعنى در تربت
کربلا، جایى که خون ابا عبداللّه الحسین علیه السلام و یاران و فرزندانش ظلما
ریخته شد) در نامه اعمال او ثواب احیاء هزار شب قدر نوشته مى شود.(43)
یاران چو از طلیعه انوار کربلا |
پر نور گشته دیده زوّار کربلا |
صبح نشاط در نظرم شام تیره شد |
از صبح تیره فام شب تار کربلا |
دیدم بچشم خویش که نرگس در آن زمین |
بگریستى چو دیده بیمار کربلا |
سرخ است گر خطّ جوانان هاشمى |
از سبزه زار صحن سمن زار کربلا |
هشت
خاصّیت زمین کربلا
تربت حضرت سید الشّهداء بر اساس روایات
موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله :
1 - طبق روایات رسیده سجده کردن بر تربت حضرت حسین علیه السلام موجب قبولى نماز
است ، که امام صادق علیه السلام مى فرماید:
السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسین علیه السلام یَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة .
سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن ) نماز بر
مى دارد.
2 - ذکر با تسبیح تربت سیّدالشّهداءبراى هر ذکر چهل حسنه در نامه اعمال مى نویسند،
و حتّى بدون ذکر، تسبیح را در دست چرخاندن هر یک بیست حسنه دارد.
3 - هر گاه کام نوزاد را با تربت سیّد الشّهداء باز کنند مانند اکسیرى که مس را
به طلا مبدل میسازد و وجود نوزاد را از هر پلیدى دور نموده و محبّت اهل بیت رسول
خدا(ص ) را در دل او مى کارد.
4 - بر لحد یعنى قبر هر میّتى که تربت کربلا باشد از عذاب قبر رهانیده میشود.
5 - تربت کربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد کما اینکه بسیار تجربه شده
است و در کتب مختلف ذکر گردیده است .
6 - خاک مقتل حسین بن على علیه السلام حصن ، یعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر
گزندى ، و هر کس آن را با خود حمل نماید، محفوظ خواهد ماند.
7 - آرام بخش تلاطم موّاج دریاهاست یعنى هرگاه دریا به تلاطم آید، و چاره از همه
جا قطع گردد و کمى تربت کربلا بر آن بپاشند دریا آرام میگیرد.
8 - تربت مظلوم کربلا تحفه حوریان بهشت است آن گاه که در روز قیامت ماه و خورشیدى
نیست تا نور افشانى کند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گیرد، به دستور خداوند خاک
کربلا که تربت سیّدالشّهداء علیه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار
داده مى شود
و نور عظیمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى کند و همه دیدگان را خیره مى سازد
کما اینکه خورشید چشم انسان را مى زند و کسى نمى تواند مستقیم به آن نگاه کند. (44)
زیارت کربلا و ایمان
ابو جعفر خضرمى از حضرت امام محمّد
باقر علیه السلام روایت کرده است که :
قال : سمعت یقول محمّد بن على علیه السلام من ارادَ اَن یعلم انّه من اهل الجنّة
فیعرفن حبّنا على قلبه فان قبل فهو مؤمن و من کان لنا محبّا فلیس فلیرغب فى زیارة
الحسین علیه السلام و فمن کان للحسین علیه السلام محبّا و زوّارا ما یجب لنا اهل
بیت و کان من اهل الجنّة و من لم یکن زوّرا کان ناقص الا یمان . (45)
ابو جعفر خضرمى از امام محمّد باقر علیه السلام نقل مى کند که حضرت فرمودند: هر کس
که مى خواهد بداند از اهل بهشت است یا نه ، به قلبش مراجعه کند، اگر محبت ما را
قلب او قبول کرد، پس مؤمن است ، و کسى که محبّ ما بود رغبت به زیارت قبر امام حسین
علیه السلام دارد، و هر کس محب و زوّار امام حسین علیه السلام او اهل بهشت است ،
و اگر محب ما و امام حسین علیه السلام بود ولى زائر قبر آن حضرت نباشد او ناقص
الایمان مى باشد.
آرزو دارم حسین جان تا شوم قربان تو |
جان ندارد قابلى گردد فداى جان تو |
آرزو دارم حسین جان تا ببینم روى تو |
کاش مى گشتم فداى تو در کوى تو |
آرزو دارم حسین جان تا ببینم کربلا |
اى همه هستى من بادا فداى نینوا |
آرزو دارم حسین جان تا بپویم راه تو |
روز و جویم ، شوم دل خواه تو |
مباهات
خدا بر زائر کربلا
از ذریح محاربى منقول است که گفت : به
حضرت امام جعفر صادق (ع ) شکایت کردم آنچه به من مى رسد از قوم و فرزندان من هر
گاه به ایشان نقل مى کنیم ثواب زیارت قبر حضرت امام حسین (ع ) را تکذیب من مى کنند
و مى گویند:
تو دروغ مى بندى بر امام جعفر (ع ) حضرت فرمود: اى ذریح ! بگذار مردم را که به هر
جا که خواهند بروند.
والله ، که حق تعالى مباهات مى کند به زایران حضرت امام حسین (ع ) و آنها که از
راه هاى دور به زیارت آن حضرت مى روند، با ملائکه مقرّبین و حاملان عرش خود حتّى
آنکه مى فرماید به ایشان که : آیا نمى بینید زیارت کنندگان قبر حسین بن على (ع )
را که آمده اند با نهایت شوق به سوى آن حضرت و به سوى فاطمه زهرا(س ).
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند مى خورم که : واجب گردانم براى ایشان کرامت خود
را که ایشان را گرامى دارم و داخل گردانم ایشان را در بهشتى که مهیّاکرده ام براى
دوستان خود پیغمبران و رسولان خود.
اى ملائکه من ! اینها زیارت کنندگان حسین اند که محبوب محمّد (ص ) است که او
پیغمبر و حبیب من است
و هر که مرا دوست مى دارد حبیب مرا دوست مى دارد و هر که حبیب مرادوست مى دارد
محبوب او را دوست مى دارد.
و هر که حبیب مرا یا محبوب او را دشمن مى دارد بر من لازم است که او را به بدترین
عذاب هاى خود عذاب کنم و به آتش خود او را بسوزانم . و جهنّم را جایگاه او گردانم
و او را عذاب کنم که هیچ یک از عالمیان را عذاب نکرده باشم . (46)
مشایعت ملائک زائر کربلا را
از حضرت امام جعفر صادق (ع ) منقول است که : چون شخصى از خانه خود بیرون
آید به عزم زیارت حضرت امام حسین (ع ) به سوى کربلا مشایعت کنند او را از هفتصد
ملک از بالاى سر او و زیر پاى او از جانب راست و چپ و پیش رو و پشت سر او تا او را
به اهلش برسانند. پس چون زیارت کند آن حضرت را ندا کند او را منادى که : (گناهانت
آمرزیده شد پس از سر گیر عمل را).
پس با او برمى گردند آن ملائکه تا داخل خانه خود شود. پس به او مى گویند که : (تو
را به خدا سپردیم ).
پس پیوسته به زیارت او مى آیند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و زیارت مى
کنند حضرت امام حسین (ع ) را و ثوابش از آن مرد است .(47)
ماءواى حسین
اى زمین کربلا اینجا بود ماءواى من |
مى شود اى کربلا اینجا فزون غمهاى من |
کربلا بر روى تو عرش خدا بنهاده پا |
تا ببوسد خلق عالم خاک زیر پاى من |
کربلا اینجا دگر وادى جانبازان بود |
قاب قوسین عون و جعفر،اکبر او" ادناى من |
کربلا وادى طور مصطفى اینجا بود |
غرق خون اینجا بیند خواهرم سیماى من |
کربلا این سرزمین گلزار زهرا مى شود |
در کنار یکدیگر پرپر شود گلهاى من |
از براى کشتن من شمر دون بى حیا |
میزند با چکمه بر سینه سیناى من |
این سر نورانى بالاى نى منزل کند |
مى چکد از نوک نى خون جگر از ناى من |
هرکه چون آرام دل با نغمه هاى جان گداز |
مى شود مدهوش اگر نو شد مى از میناى من تارک زیارت قبر حسین (ع ) |
شخصى به
خدمت امام صادق (ع ) عرض کرد: فداى تو شوم ، چه مى فرمائید در حقّ کسى که ترک کند
زیارت قبر حضرت حسین (ع ) را، و در حالى که قادر به زیارت آنحضرت باشد؟
فرمود: مى گویم که او عاقّ حضرت رسول (ص ) و عاقّ ما شده است ، و سبک شمرده است
امرى را که براى او نافع است .
و هر که آن حضرت را زیارت کند خدا حوائج او را متکفل مى گردد. و کفایت مهمّات
دنیائى او رامى نماید. و زیارت آن حضرت بارى بنده روزى جلب مى نماید، و آنچه در
این راه خرج نماید خدا به او عوض مى دهد، و گناه پنجاه ساله او را مى آمرزد، در
حالى بسوى اهل خویش باز مى گردد که هیچ گناه و خطائى بر او نباشد، مگر آنکه از
نامه عمل او محو شود. و اگر در این سفر بمیرد ملائک نازل مى شوند و او را غسل مى
دهند و گشاده شود براى او درى بسوى بهشت که داخل شود بر او نسیم بهشتى .
و اگر سالم بماند گشاده شود براى او درى که نازل شود از آن در روزى او و حقتعالى
به عوض هر درهمى که او خرج کرده است هزار درهم به او بدهد وبراى او ذخیره نماید، و
چون محشور شود به او گویند که خدا این عوض را براى تو ذخیره کرده است و امروز به
تو رسانید.(48)
فضیلت زیارت کربلا
عبداللّه ابن حماد نقل مى کند: روزى امام صادق (ع ) به من فرمود:
اى حماد نزد شما فضیلتى هست که مثل آن به احدى داده نشده است . و گمان ندارم آن
چنان که باید آن را بشناسید و بر او محافظت نمائید! و قیام به حقّ آن کنید. و از
براى آن فضیلت اهلى هست که ایشان را براى آن کار نام برده اند، و به ایشان توفیق
عطاء کرده اند، و این رحمتى است که خداوند تعالى به ایشان بخشیده است .
پرسیدم : آن فضیلت که نام بردید و وصف نمودید کدام است ؟
فرمود: زیارت جدّم حضرت امام حسین (ع ) است . زیرا که او غریب است و در زمین غریب
مدفون شده است .
هر که به زیارت او مى رود، بر او برمى گرید. و هر که به زیارت او نمى رود، بر
مصیبت او اندوهناک مى باشد و دلش مى سوزد. هر که او را به یاد مى آورد ترحّم مى
کند.
و هر که نظر کند به سوى قبر پسرش در پائین پاى او، در بیابانى که خویشى و دوستى
نزد او نیست و حق او را غصب کردند، و جمع شدند جمعى از کافران و مرتدّان از دین ،
و یاورى یکدیگر کردند تا او را کشتند، در بیابانى دفن نکرده انداختند، و منع کردند
از او آب فراتى که سگان مى خوردند، و ضایع کردند حق رسول خدا (ص ) را، و وصیّتى که
در حقّ او و اهل بیتش کرده بود.
پس او مدفون گردید، جفا یافته در میان قبرهاى خویشان و شیعیان خود. هر که نزد او
مى رود، وحشت مى یابد از تنهائى او، و دورى از جدّ بزرگوارش . و در منزلى افتاده
است که نمى رود نزد او مگر کسى که خدا دلش را به ایمان امتحان کرده است ، و حقّ ما
را به او شناسانده باشد.
پس گفتم : فداى تو شوم من مى رفتم به زیارت آن حضرت ، تا آنکه مبتلا شدم به خدمت
خلیفه و حفظ اموال او و من نزد ایشان مشهور شده ام . لهذا در این ولا از براى
تقیّه ترک کرده ام و من مى دانم که زیارت آن حضرت ثواب بسیارى دارد.
فرمود که : (مى دانى که کسى که به زیارت آن حضرت میرود چه فضیلت دارد و او را نزد
ما چه نیکى ها است ؟!).
گفتم : نه .
فرمود که : (امّا فضیلت زیارت کننده او: پس مباهات مى کنند به او ملایکه آسمان ها
و امّا آنچه نزد مابراى او هست پس ترحّم مى کنیم براى او هر صبح و شام ).
وبه تحقیق که خبر داد مرا پدرم که : روضه آن حضرت از روزى که مدفون شده است
هرگزخالى نبوده است از کسى که صلوات فرستد بر او از ملائکه یا جنیّان یا آدمیان یا
وحشیان صحرا. و هیچ چیز نیست مگر آرزوى حال زیارت کننده آن حضرت مى کند و خود را
از براى برکت بر او مى مالد و به نظر کردن به سوى او امید خبر مى دارد براى آنکه
برکت یافته است به نظر کردن به سوى قبر آن حضرت .
بعداز آن فرمودکه :
(شنیده ام که قومى از نواحى کوفه و غیر ایشان مى روند نزد قبر آن حضرت و زنان مى
روند و ندبه و نوحه مى کنند در نیمه ماه شعبان پس بعضى قرآن مى خوانند و بعضى قصّه
هاى جانسوز آن حضرت را ذکر مى کنند و بعضى مرثیه مى خوانند؟).
گفتم : بلى فداى تو شوم دیدم بعضى از اینهایى که مى فرمائى .
فرمودکه : (حمد و سپاس خداوندى را که در میان مردم جمعى را مقّرر فرموده است که مى
آیند به سوى ما و ما را مدح مى کنند و مرثیه از براى مصیبت ما مى گویند و مى
خوانند. و دشمن ما گردانیده است کسانى را که طعن کنند بر آنها از خویشان و غیر
ایشان و استهزاءکنند بر ایشان و قبیح شمارند کردار ایشان را).(49)
آئینه دار کربلا
اى آسمان عشق نگینت ستاره است |
قربان شدن براى تو با یک اشاره است |
هر کهکشان که سر بکشد در سراى تو |
در پیش پاى تو چو یکى سنگ خاره است |
انوار روى تو بنوشته به ساق عرش |
ثاراللّه است حسین و حسین ابن ثاره است |
بنما نگه به نایب خود اى شکسته دل |
از روى بام سوى تو اندر تظاره است |
سر داده ام بر سر راهت ولى ببین |
جسمم به روى خاک و عدویم سواره است |
بسکه کشید جسم غریبم به کوچه ها |
آویزه هر پاره تنم بر قناره است |
اما زغیب این سخن از تو شنیده ام |
در قتلگاه زخم تنت بى شماره است |
با چشم دل به دیدمت اندر دم وداع |
بر روى سینه تو حسین شیر خواره است |
مهر و ولا و عشق تو دریاى پر خروش |
آرام دل چو قطره اى اندر کناره است |
زائر
حسین اگر در آتش هم باشد نجات مى یابد
سید بن طاووس علیه الرّحمه از محمد بن
احمد بن داوود نقل کرده است که مى گفت :
من همسایه اى داشتم که او را على بن محمد مى گفتند. گفت که من هر ماه یک مرتبه به
زیارت امام حسین (ع ) مى رفتم . و چون سنّم بالا رفت و جسمم ضعیف شد مدّتى به
کربلا نرفتم ، و بعد از مدّتى پیاده روانه شدم ، و در مدّت چند روز به کربلا رسیدم
، زیارت کردم و نماز خواندم و چون به خواب رفتم دیدم که حضرت امام حسین (ع ) از
قبر بیرون آمده و به من مى گوید:
چرا مرا جفا کردى ؟ و قبل از این به من نیکوکار بودى !
گفتم اى سیّد جسمم ضعیف شده است و پایم بى قوّت شده است و در این وقت ترسیدم که
آخر عمر من باشد چند روز راه آمده ام تا به زیارتت رسیده ام و روایتى از شمابه من
رسیده است مى خواهم از شما بشنوم ، فرمود: بگو!
گفتم که روایت مى کنند که شما فرموده اید: هر که به زیارت من آید در حیات خود من
او را بعد از وفاتش زیارت مى کنم .
فرمود: که بلى من گفته ام و اگر او را در آتش جهنّم بیابم از آتش او را بیرون مى
آورم .(50)